اطلاعیه سایت

عنوان: دانلود رمان عشق مساوی با ما
نویسنده: راضیه درویش
قسمتی از رمان عشق مساوی با ما
شیلا با ناز از پله ها پایین اومد و داد زد:
-شریفه، شریفه!
شریفه خانوم بدو بدو به سمتش اومد:
-بله خانوم؟
شیلا در حالی که به ناخونای لاک زدش نگاه میکرد گفت:
-فرحان کجاست؟!
شریفه: خانوم، ترمه خانوم زنگ زدن گفتن ترنم خانوم از بیمارستان فرار کردن.
آقا هم سریع رفتن!
شیلا قیافش جمع شد:
من نمیدونم کی میخوایم از دسته این دختره نحس راحت بشیم!
داد زد:
-گوشیم رو واسم بیار!
شریفه چشمی گفت و بدو به سمت اتاق رفت و گوشی شیلا رو آورد:
-بفرما خانوم!
شیلا گوشی رو گرفت و با دست اشاره کرد که بره.
سریع شماره ترمه رو گرفت تا صدای بله ترمه تو گوشی پیچید بلند داد زد:
-کجایی ترمه؟
ترمه متعجب به گوشی نگاه کرد و جواب داد:
-تو بیمارستان، چطور؟
شیلا:اون دختره ی نحس فرار کرد به درک! تو چرا ایستادی اونجا پاشو؟
بیا خونه یالا! ترمه با حرص نفسش رو بیرون فوت کرد:
-باشه!
شیلا بدون حرف دیگه ی قطع کرد. ترمه عصبی به گوشی نگاه کرد و غر زد:
-من اگه بدونم ترنم چه کرده که اینقدر اذیتش میکنی!
ترنم: مرد برگشت سمت پیرزن با شک گفت:
-مامان کتی!
اوه پس مادربزرگ این دوتاست!مامان کتی کماکان نگاهم میکرد
و اون دوتا با رنگی پریده به مامان کتی!
که خدا رو شکر یه حرکتی کرد و عصا رو توی دستاش جابه جا کرد
و سمت پسر که افتاده بود برگشت:
-خب کیارش خان معرفی نمیکنی؟
پسری که فهمیدم اسمش کیارشه سریع از جاش بلند شد و به اون پسر اشاره کرد:
-به خدا من نمیدونم، از احسان بپرس!
مامان کتی یه دست به کمرو دست دیگه به عصا برگشت سمت احسان و منتظر نگاهش کرد.
من این رو کجا دیدم؟ صحنه های چند ساعت پیش مثل فیلم از جلو چشام رد شد.